خاطرمان باشد که عاشق واقعی خود را در وجود معشوق ذوب می کند و جان خود را برای رسیدن به او فدا می کند. از دور دست ها، هوای عاشقی کردن را همگان شعار می دهند. از عطار نیشابوری بیاموزیم :
یک شبی پروانگان جمع آمدند در مضیفی طالب شمع آمدند
جمله می گفتند می باید یکی کو خبر آرد ز مطلوب اندکی
شد یکی پروانه تا قصری ز دور در فضاء قصر یافت از شمع نور
بازگشت و دفتر خود بازکرد وصف او بر قدر فهم آغاز کرد
ناقدی کو داشت در جمع مهی گفت او را نیست از شمع آگهی
شد یکی دیگر گذشت از نور در خویش را بر شمع زد از دور در
پر زنان در پرتو مطلوب شد شمع غالب گشت و او مغلوب شد
بازگشت او نیز و مشتی راز گفت از وصال شمع شرحی باز گفت
ناقدش گفت این نشان نیست ای عزیز همچو آن یک کی نشان دادی تو نیز
دیگری برخاست میشد مست مست پای کوبان بر سر آتش نشست
دست درکش کرد با آتش به هم خویشتن گم کرد با او خوش به هم
چون گرفت آتش ز سر تا پای او سرخ شد چون آتشی اعضای او
ناقد ایشان چو دید او را ز دور شمع با خود کرده هم رنگش ز نور
گفت این پروانه در کارست و بس کس چه داند، این خبر دارست و بس
آنک شد هم بیخبر هم بیاثر از میان جمله او دارد خبر
تا نگردی بیخبر از جسم و جان کی خبر یابی ز جانان یک زمان
هرکه از مویی نشانت باز داد صد خط اندر خون جانت باز داد
نیست محرم نفس کس این جایگاه در نگنجد هیچ کس این جایگاه
مولانای بزرگ ما در مثنوی خود چنین روایت کردند که روزی خلیفه لیلی را می بیند و عشق مجنون نسبت او را به باد تمسخر می گیرد. اما لیلی چه پاسخ دندان شکنی به او می دهد:
گفت لیلی را خلیفه کان تویی؟ کز تو مجنون شد پریشان و غوی ؟
از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت خاموش چون تو مجنون نیستی!
شیخ بهایی، از عارفان و شاعران نامی و بزرگ کشورمان می باشند که زندگی پر ثمره ی خود را در دوران صفویه و حکومت شاه عباس صفوی سپری کرده اند. از مشهور ترین آثار وی شعر تمنای وصال می باشد. آقای عبدالحسین مختاباد با صدای رسا و زیبای خود این شعر را خوانده اند که برای دانلود آن می توانید اینجاکلیلک کنید:
فریدون مشیری یکی از پر آوازه ترین شاعران بزرگ معاصر هستند. شعر بی تو مهتاب شبی بین همه ی مردم کولاک کرده و همگان از خواندن این شعر لذت می برند. شما نیز از خواندن آن لذت می برید: